آرایه های ادبی :

 1 ـ تشخیص (آدم نِمایی ـ جان بخشی به اَشیاء ـ شَخصیّت بخشی ) :

نسبت دادن اعمالِ انسانی به غیرِ انسان را  تشخیص می گویند.

مثال :

اَبر  از شوقِ کِه می خَندد بدین سان قاه قاه : در این مصراع آرایه ی تشخیص 

وجود دارد (عَمَلِ خندیدن که مُتُعَلِّق به انسان است را به « اَبر» نسبت داده است.)


 2ـ واج آرایی (نغمه ی حروف): هر گاه یک حرف چندین بار برای تاًکید تکرار شود.

مثال :

 ـ جان  بی جمال جانان میل جهان ندارد /هر کس که این ندارد حَقّا که آن ندارد 

(واج آرایی با تکرار صامت « ج»  )


 3ـ تکرار : هر گاه یک یا چند کلمه بیش از دو بار در شعر یا نثر بیاید به طوری که بر 

زیبایی سخن یا شعر بیفزاید.

مثال :  

ـ از دَر  دَر آمدی و من اَز خود به دَر شُدم  / گویی کَزین جَهان به جَهان دِگر شدم 

( تکرار واژه ی « در» و « جهان» )


4ـ تَضاد ( طِباق ،  مُتَّضاد ، مُخالف ) : دو کلمه از نظر معنی، مُخالف همدیگر باشند.

مثال :

 ـ شاه وگدا به دیده دریادلان یکیست / پوشیده است پست وبلند زمین درآب  


 5 ـ مُراعات النظیر(شبکه ی  معنایی ـ تَناسب ـ  زنجیره معنایی): 

آوردن چند کلمه از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند این تناسب می تواند 

از نظر جنس، نوع ، مکان، زمان ـ همراهی و… باشد.

مثال : 

ابر و باد ومَه و خورشید وفَلَک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غِفلت نخوری (سعدی)

در این بیت از سعدی واژه های  ابر ، باد ، مَه ، خورشید و فَلَک همه از یک مجموعه هستند. 

مثالی دیگر :

اَرغَوان جامِ عقیقی به سَمَن خواهد داد/چَشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد(حافظ)

 در این بیت از حافظ واژه های  اَرغَوان ، عَقیق ، سَمَن ، نرگس ، شقایق همه اسم گُل

هستند.


 6 ـ ضَربُ المَثَل ( تَمثیل ) : سُخَنی که در میان عُموم مردم معروف شده و در بَردارنده ی

  نکته یا لطیفه یا پندی باشد .   

(درباره ی نیکی کردن):

تو نیکی می کُن و دَر دِجله اَنداز /  که ایزَد دَربیابانَت دَهَد باز 

 (درباره ی دوستی): 

دوست آن باشد که گیرَد دست دوست / دَر پریشان حالی ودَرماندِگی  (سعدی )  

(درباره ی امیدواری) :

 دَر نااُمیدی بَسی  اُمید است / پایانِ شَبِ سیه سِپید است (نظامی گنجَوی )  

(درباره ی نداشتنِ غرور):

آینه چون نقشِ تو بنمود راست  /خودشِکن آینه شِکستن خَطاست (نظامی گنجَوی)

 (درباره ی کار بیهوده کردن):

(زیره به کرمان می برد چُغُندَر به هَرات) 

(آب در هاوَن کوبیدَن)

 (درباره ی صبر و بردباری داشتن):

  گر صبر کُنی زِ غوره حَلوا سازی  

یا  « صبر و ظَفَر هر دو دوستانِ قدیم اند  /  بر اثرِ صبر  نوبتِ ظَفَر  آیَد »


7ـ تشبیه : مانند کردنِ چیزی است به چیزِ دیگر ( هر تشبیه دارای 4 رُکن است)

 1ـ رُکن اوّل ( مُشَبّه): کلمه ای است که قَصدِ تَشبیه کردنِ آن را داریم.

 2ـ رُکن دوّم( مُشَبّه بِه):همان چیزی یا کسی است که مشبه ،به آن تشبیه می شود، 

در واقع همان تشبیه ماست.

 3ـ رُکن سوّم(وَجهِ شَبَه):ویژگی مشترک میان مُشَبّه و  مُشَبّه بِه  است که به آن 

وجهِ شَبَه می گویند.

4ـ رُکن چهارم(اَداتِ تَشبیه):کلمه ای است که مُشَبّه و  مُشَبّه بِه را به هم پیوند 

می دهد.مانند:[مثل، همچون، چون، همانندِ،مانندِ، بِسانِ ، چو ،… ]

مثال:« مادَر     همانند    آب روانی  ،   پاک و زُلال  است »  

  مُشَبَّه   اَداتِ تَشبیه    مُشَبَّه بِه       وَجه شَبَه

8 ـ کِنایه :در لُغَت به معنی پوشیده سُخَن گفتن است و هر گاه عِبارت یا جُمله  

ترکیبی دردو مَعنایِ دور و نزدیک به کار رَوَد به گونه ای که ذهنِ ما را از مَعنایِ 

نزدیک پی به معنایِ دورِ آن بِبَرَد این آرایه ایجاد می شود،بسیاری از تکیه کلام های 

روزانه و ضرب المثل ها نوعی کنایه هستند. 

(بیش تر کنایه ها ریشه ی فعلی هستند.)مثال : 

ـ فلانی دَهانش بوی شیر می دهد ( بچّه بودن  یا هنوز کودک هستی )

ـ دم  به تَله ندادن  ( گیر نیفتادن  )

ـ پا توی کفش کسی نکردن  ( دخالت در کار کسی )    

 ـ آب غوره نگیر ( گریه نکن )

ـ پنبه را  از گوشت در بیاور  ( خوب گوش کن )    

 ـ پشتِ پا زدن ( ترک کردن )

ـ  از کوره در رفتن ( عصبانی شدن ) 

 ـ آستین بالا زدن  (  آماده شدن )

ـ شکستنی است  ( با احتیاط  حمل شود )    

ـ چهره بگشادن  ( شاد شدن )


9ـ مبالغه ( اغراق- غلو ): آن است که در توصیف،مدح یا ذم یک شخص یا یک صحنه

 زیاده روی کنیم. زیاده روی در میان حالت و صفتی است به گونه ای که بسیار بزرگتر

 یا بسیار کوچکتر از آن چه که هست نشان داده شود وپذیرفتن آن از نظر عقل وعادت،

محال یا بسیار بعید باشد.

1-زسم ستوران درآن پهن دشت/زمین شد شش و آسمان گشت هشت (فردوسی)

مقصود شاعر این است که از شدت سم کوفتن اسبان وکثرت سوارکاران یک طبقه از

هفت طبقه ی زمین،به صورت گرد به آسمان رفت ودرنتیجه زمین شش طبقه شد و

آسمان هشت طبقه شد.


2 ـ خروشید و جوشید و بَرکَند خاک / ز سُمّش زمین شد همه چاک چاک

3- شودکوه آهن چو دریای آب/اگر بشنود نام افراسیاب 

4- آه سعدی اثر کند درسنگ / نکند در تو سنگدل تاثیر  

5- به مرگ سیاوش سیه پوشد آب / کند زار نفرین بر افراسیاب

6- هر وقت باران می بارد با خود می گویم،لابد دل آسمان برایت تنگ شده است. 


10 ـ تخلّص : به اسم شاعر ، تخلّص می گویند که معمولاً در بیت آخر یا یک بیت

مانده به آخر می آید.

مثال :

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد

 (سعدی: تخلّص)

                       نقل از:     آموزش ریاضی      با تشکرhttps://amouzesheriazi.blogsky.com/

درباره نویسنده

محمد حسن صاحبدل

طراح قالب وین

در طول سالهایی که گذشته یافته ها و بافته هایی پراکنده برایم فراهم آمده بود که به دنبال فرصتی بودم تا آنها را در جایی بنگارم و بگذارم ؛ از طرفی در کلاس های درس پیش می آمد که سخن به درازا می کشید و ادامه مطلب باعث اطاله کلام می شد که آنها را به فرصتی دیگر احاله می کردم و اکنون این صفحه یادداشت را برای بیان این مطالب فراهم کرده ام .

مشاهده تمام مقالات