
محمد حسن صاحبدل
۱۹:۳۲
درس دهم : کلاس ادبیات
چشم دوختن : کنایه از نگاه کردن جاذبه : گیرایی/جذابیت
دستپاچگی:عجله/شتاب زدگی جرئت:شجاعت
لحن:آهنگ مندیش:نیندیش /مخفف میندیش
پاسی:قسمتی یابخشی از زمان /پاسی ازشب:قسمتی ازشب
مردم چشم:مردمک چشم تحسین:آفرین گفتن
نوابغ:جمع نابغه باهوش و زیرک خرد:کوچک
نظیر :همانند فراغت :آسودگی پروا:ترس
تلاوت:خواندن قران درک:فهمیدن ودریافتن
معانی:جمع معنی
چمیدن: به ناز راه رفتن زنده دلان :هوشیاران /دل آگاهان
روحیه دادن :کنایه از امیدواری وشجاعت ایجاد کردن
بی نظیر:بی مانند /بی همتا
واردات :کلاهایی که از خارج کشور به کشور اورده میشود
آراسته :زیبا و مرتب شده
ملک وجود :هستی و وجود به سرزمین وملک تشبیه شده است( اضافه تشبیهی )
لبریز:پرو انباشته
چشم از جهان فرو بست :کنایه از فوت کرد
معظم:بزرگوار
پژوهشگر:جست وجو گر
نوید: مژده
صالح:درستکار
شعر خوانی گل و گل
محفل : مجلس
عجوز : سال خورده
پاره دوز : تعمیر کار کفش
محبوب : دوست
حریر : نوعی پارچه نرم
مشک : ماده خوشبو که در زیر پوست شکم آهوی نر به دست می آید .
عبیر:ماده ای خوشبو از ترکیب مشک و گلاب و زعفران
دلا ویز :خوب و پسندیده و دلنشین